من اگه داغون باشم هیچی مثل یک گریه بی وقفه آرومم نمیکنه.
هنوز اثرات ارشد توی اخلاقم بود اونقدر که دوستم به همه توصیه کرده بود به من زنگ نزنن چون قابلیت 1فریاد بلند و دعوا را دارم.
دیشب رفتم بیرون با دوستام اما مثل یه سنگ.توی خونه فقط آب هویج بستنی را خوردم و زور زدم که بخندم به حرفای دوستام اما منتظر کوچکترین اشتباهی بودم تا با یه نفر به شدت دعوا کنم و میدونستم دعوت شدم اونجا برای همین که دعوا کنم داد بزنم و نهایتا گریه و بعد آروم بشم..
هیچ کس هیچ حرفی که عصبانی کنه منو نزد اونقدر درگیر فکر خودم بودم که درواقع حرف ها رو نصفه نیمه شنیدم.
توی ماشین هم فقط با یه فریاد اعلام کردم واسم نه مهم کجا میریم نه آهنگ نه هیج جیز دیگه...
ولی تا پا گذاشتم توی خونه این بغض لعنتی تمام شد و فقط صدای هق هق بود توی اتاق و آغوش مامان و نوازش بابایی که مرتب میگفت مهم نیست..حتی فکرشو نکنم و نقطه ای که وسط هق هقهاش تصمیم گرفت از نو شروع کنه و آروم آروم شد
اونقدر آروم که امروز از صبح داره میخنده
عزیییییییییییییییییزم.نقطه جان بیا تو بغل من
و اینکه دوس ندارم بت بگم عیب نداره حتما قسمت بوده چون به نظرم خیلی احمقانه ست گفتن این جمله به ادمیکه یه سال تلاش کرده به امید رسیدن ولی الان خودشو اول یه راهی میبینه که یه سال قبل هم همینجا بوده. انگار مختصات مکانیش هیچ تغییری نکرده
ولی خب میگم ایششششششششششالله سال بعد قبول بشی
چقدر قشنگ توصیف کردی که مختصات مکانی آدم تغییر نکرده.
مرسی.ایشالااااااا